تو گذرگاه سختی از زندگی گیر کردم درست جایی از زندگی که تو نیستی و حضور نداری ولی هر لحظه من پر و لبریز از تو و وجودت حتی عطر تنتم حس میکنم، صدای تو هنوز و همیشه توی گوشمه ولی اون چیزی که شاید باور نکنی اینه که میتونم حستو داشته باشم، درست همین لحظه که مینویسم عطر بارون و صدای بارون منو یادت اورده ولی تو کنار کس دیگه ای هستی، لطفا دنیارو برای خودت سخت نکن و به من اهمیت نده همین که من توی تو و عشقمون زندانی شدم بسه

امیدوارم دیگه اینجوری دلگیر و تنها توی جمع حست نکنم


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها